بیتوته کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شبزندهداری کردن، شب نخفتن ≠ خفتن ۲. شب دور از خانه به سر بردن ۳. بیدار ماندن
بیتوتهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تهجد، شببیداری، شبزندهداری، مبیت، مساهرت ۲. اتراق، اقامتموقت، توقف شبانه
بستوهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهتنگآمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره، ۲. دلتنگ، مغموم، ملول
ماندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن ۲. توقف کردن، درنگ کردن ۳. درجا زدن ۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر
مساهرتفرهنگ مترادف و متضاد۱. شبزندهداری، بیتوته، شببیداری ۲. شب را باهم به روز آوردن، شبزندهداری کردن