بیبریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبرگی، بیحاصلی، بیباری ۲. بیپولی، بیسرمایگی، بیمایگی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مسکنت ≠ دولتمندی، تمکن، غنا
بیبریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبرگی، بیحاصلی، بیباری ۲. بیپولی، بیسرمایگی، بیمایگی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مسکنت ≠ دولتمندی، تمکن، غنا
بیبضاعتفرهنگ مترادف و متضادبیبرگ، بیپول، بیسرمایه، بیمایه، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، محتاج، مسکین ≠ دولتمند، صاحبمکنت، غنی
بیبضاعتیفرهنگ مترادف و متضادبیبرگی، بیپولی، بیسرمایگی، بیمایگی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مسکنت ≠ دولتمندی، تمکن، غنا
محتاجفرهنگ مترادف و متضادبیبرگ، بیچیز، بینوا، تنگدست، تهیدست، حاجتمند، عایل، فقیر، نیازی، مستحق، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بینیاز، توانگر، غنی، مالدار