معنی بیان بلیغ | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

بیان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تاویل، تبیین، تعبیر، توضیح، شرح ۲. ابراز، اشعار، اظهار، تقریر ۳. تلفظ، سخن، کلام، گفتار، نطق ۴. اعتراف ۵. آشکار شدن، پیدا شدن، هویدا گشتن ≠ تحریر، ترقیم، نوش

بیزن

فرهنگ مترادف و متضاد

ارمل، بیهمسر، تنها، عزب، مجرد ≠ متاهل

بران

فرهنگ مترادف و متضاد

برا، برنده، تیز ≠ کند

بریان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. برشته، تفته، کباب، مسمن، بلال، تفتیده ≠ آبپز ۲. ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز

بریان کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

برشته کردن، بلال کردن، تف دادن، کباب کردن

جست‌وجوی متن

بازگفت

فرهنگ مترادف و متضاد

بیان، بیانکرد، تکرارمطلب، دوبارهگویی، نقل، واگفت، واگویی

تقریر کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

بیان کردن، اظهار کردن، سخن راندن، گفتن

کلام

فرهنگ مترادف و متضاد

بیان، حرف، زبان، سخن، قول، گفتار، گفته، نطق ≠ نوشتار

گفتار

فرهنگ مترادف و متضاد

بیان، تکلم، سخن، عرض، کلام، گفتمان، گفت، مثل، نطق، واج ≠ شنیدار

باز گفتن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بیان کردن ۲. تکرار کردن، دوباره گفتن، واگفتن