بچهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندکسال، خردسال، صغیر، طفل، فرزند، کمسال، کمسن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه، نوزاد ≠ کبیر ۲. جوان، بالغ ۳. مرد ۴. پیر ۵. همکار، همشاگردی، رفیق ۶. کمتجربه،
بالا آوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قی کردن، استفراغ کردن، شکوفه کردن ۲. دیوار ساختن، عمارت کردن ۳. ایجاد کردن، به وجود آوردن ۴. سبب شدن، باعث شدن
مجال یافتنفرهنگ مترادف و متضادفرصت کردن، فرصت به دست آوردن، وقت کردن، موقعیت به چنگ آوردن، امکان یافتن