معنی بُدِیْ | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

زشتی، سیئه، شناعت، فساد، قباحت، قبح، معرت ≠ خوبی، نیکی، حسنه

ابتکاری، بکر، بیسابقه، تازه، خوب، خوش، طرفه، عجیب، نادره، نادیده، نو، نوظهور، نیکو ≠ کهنه

۱. اهلاله، سالک، صالح، عارف ۲. جانشین ۳. عوض، جایگزین ۴. انتخاب، گزینه ۵. شق

بدقدم، بدشگون، شوم، شومقدم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس ≠ خوشیمن، سپیدپا، هماگون، مبارک، خجستهپی

بدشگونی، بدقدمیم، شومی، نحسی، نحوست ≠ خوشیمن، میمون

بدی، شناعت، عیب، قباحت، معرت

بدی، بدخواهی، خباثت، رذالت، شیطنت، فتنهانگیزی، فساد ≠ نیکی

بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری