بو دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برشته کردن ۲. بویناک کردن ۳. بوی بد پراکندن، بویناک بودن، بوی گند دادن، عفن بودن، گندیده بودن، متعفنبودن
بو بردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استنباط کردن، اطلاع حاصل کردن، پی بردن، خبردار شدن، حس کردن، در یافتن، فهمیدن، متوجه شدن، مطلعشدن، ملتفت شدن ۲. احساس کردن ۳. استشمام کردن ۴. بو خوردن