باکفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیم، ترس، جبن، خوف، محابا، وحشت، هراس ۲. پروا، ملاحظه ۳. نگرانی، تشویش، اضطراب ۴. مخزن (سوخت)
باک داشتنفرهنگ مترادف و متضاداندیشه داشتن، بیم داشتن، ترسیدن، پروا کردن، واهمه داشتن، هراسیدن ≠ بی پروا بودن، بیپروایی کردن
بو بردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استنباط کردن، اطلاع حاصل کردن، پی بردن، خبردار شدن، حس کردن، در یافتن، فهمیدن، متوجه شدن، مطلعشدن، ملتفت شدن ۲. احساس کردن ۳. استشمام کردن ۴. بو خوردن
بو دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برشته کردن ۲. بویناک کردن ۳. بوی بد پراکندن، بویناک بودن، بوی گند دادن، عفن بودن، گندیده بودن، متعفنبودن
بو کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استشمام کردن، بو کشیدن، بوییدن ۲. بدبو شدن، متعفن شدن ۳. له شدن، فاسد شدن