بهفرهنگ مترادف و متضاد۱. به سمت، به سوی، به طرف، به مقصد ۲. برای، به قصد، به منظور ۳. با، بوسیله ۴. سوگند به، قسم به
به پا خاستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایستادن، برخاستن، بلند شدن ≠ نشستن ۲. شورش کردن، شوریدن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن ≠ تسلیمبودن ۳. انقلاب کردن، قیام کردن، نهضت کردن ≠ تسلیم شدن
چپو شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. غارت شدن، بهتاراج رفتن، تاراج شدن، چپاول شدن، تاراجشدن، به غارت رفتن، به یغما رفتن ۲. به هدررفتن، پایمال شدن
چپو کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. غارت کردن، چپاول کردن، به یغما بردن، تاراج کردن ۲. به سرعت خوردن، زود مصرف کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن
تاختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دویدن، تازیدن، راندن ۲. حملهبردن، حمله کردن، هجوم بردن ۳. بهیغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لاشیدن ۴. دواندن، تازاندن ۵. قدرتنمایی کردن ۶. گریز
بینهایتفرهنگ مترادف و متضادبسیار، بغایت، بیاندازه، بیحد، بیشمار، سرسامآور، فراوان، مفرط، نامتناهی، نامحدود ≠ محدود، معدود
بسیارفرهنگ مترادف و متضادانبوه، بس، بسی، بغایت، بیاندازه، بیحد، بیش، بیشمار، بیمر، بینهایت، جزیل، خیلی، زیاد، سخت، شدید، عدیده، فاحش، فراوان، کثیر، کلان، مشبع، متعدد، معتنابه، سرشار، مف