بیزبانفرهنگ مترادف و متضاد۱. ابکم، اصم، الکن، گنگ، لال ۲. خاموش، ساکت ≠ گویا، زباندار ۳. خجالتی، خجول ۴. بیعرضه
بهفرهنگ مترادف و متضاد۱. به سمت، به سوی، به طرف، به مقصد ۲. برای، به قصد، به منظور ۳. با، بوسیله ۴. سوگند به، قسم به
به پا خاستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایستادن، برخاستن، بلند شدن ≠ نشستن ۲. شورش کردن، شوریدن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن ≠ تسلیمبودن ۳. انقلاب کردن، قیام کردن، نهضت کردن ≠ تسلیم شدن
تفوهفرهنگ مترادف و متضاد۱. دهان گشودن ≠ لب فروبستن ۲. به زبان آوردن، به سخن آمدن، سخنگفتن، لب به سخن گشودن ≠ سکوت کردن، خاموش ماندن
بردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جا به جا کردن، حمل کردن، منتقل کردن، حرکت دادن ≠ آوردن ۲. سود بردن، نفع کردن ≠ ضرر کردن، زیان کردن ۳. برد کردن ۴. برنده شدن، پیروز شدن، پیشافتادن، شکست دادن
مذلتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پستی، حقارت، خواری، ذل، ذلت، زبونی، سرافکندگی ۲. خوارشدن، ذلیل شدن، به پستیگراییدن، زبون شدن