بیحسابفرهنگ مترادف و متضاد۱. بسیار، بیاندازه، بیحد، بیشمار، بیمر، نامعدود ≠ حسابشده، معدود ۲. ستمگر، ظالم، ظلمپیشه، متعدی ≠ دادگر، منصف ۳. غیرعادی، نادرست، ناصواب، نامعقول ≠ معقول
بهفرهنگ مترادف و متضاد۱. به سمت، به سوی، به طرف، به مقصد ۲. برای، به قصد، به منظور ۳. با، بوسیله ۴. سوگند به، قسم به
به پا خاستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایستادن، برخاستن، بلند شدن ≠ نشستن ۲. شورش کردن، شوریدن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن ≠ تسلیمبودن ۳. انقلاب کردن، قیام کردن، نهضت کردن ≠ تسلیم شدن
محاسبه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حساب کردن ۲. شمردن ۳. به حساب آوردن، لحاظ کردن ۴. بررسی کردن، ارزیابی کردن
برشمردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شمارش کردن، شماره کردن، شمردن، حساب کردن ۲. بازگو کردن، بیان کردن، ذکر کردن، باز گفتن ۳. به حساب آوردن، قلمداد کردن، محسوب داشتن
حسابیفرهنگ مترادف و متضاد۱. درست، دقیق، صحیح ۲. حسابدان ≠ بیحساب ۳. باشخصیت، متشخص، محترم ۴. تمام، کمال، بقاعده ۵. مربوط به حساب ۶. منطقی، معقول ۷. خوب، ممتاز، عالی ۸. مطلوب، دلخواه ۹.