حدس زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پنداشتن، بهقرائن در یافتن، در یافتن، گمان بردن، احتمالدادن، ظن بردن ۲. برآورد کردن، تخمین زدن، گمانه زدن
برایفرهنگ مترادف و متضاد۱. از بهر، بهجهت، بهخاطر، بهسبب، بهعلت، بهقصد، به منظور ۲. دربرابر، در عوض ۳. محض ۴. بهسوی، بهجانب، بهطرف
بیقاعدهفرهنگ مترادف و متضادآشفته، بیضابطه، بیقانون، بینظم، بیهنجار، هردمبیل ≠ قاعدهمند، قانونمند، باقاعده، ضابطهدار