بازماندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهجامانده، بقیه، پسمانده، مانده ۲. دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده ۳. به هدف نرسیده ۴. خسته، درمانده، کوفته ۵. وارث ۶. خلف، خویش، قوم
برگزار کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برپاداشتن، ترتیب دادن، برپا کردن، منعقد کردن ۲. انجام دادن ۳. ادا کردن، بهجا آوردن ۴. سپری کردن
کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجرا کردن، انجامدادن، عمل کردن ۲. ساختن ۳. ادا کردن، بهجایآوردن، گزاردن ۴. آرمیدن، جماع کردن، مجامعت کردن