بااحتیاطفرهنگ مترادف و متضاد۱. احتیاطکار، محتاط، دوراندیش، ملاحظهکار ≠ بیاحتیاط، بیپروا، نامحتاط ۲. محتاطانه، دوراندیشانه، مصلحتاندیشانه
معطل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بلاتکلیف گذاشتن، منتظر گذاشتن ۲. معلقگذاشتن ۳. درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر کردن ۴. متوقف کردن، تعطیل کردن
معطل ماندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرگردان ماندن، بلاتکیف شدن ۲. منتظر ماندن، منتظر شدن ۳. تعطیل شدن، متوقف شدن ۴. بیاستفاده ماندن، بیمصرف ماندن ۵. عاطلماندن، بیکار ماندن ۶. خالی شدن، متروک شد
سرگردان شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آواره شدن، دربهدر گشتن، بیخانمان شدن، ویلانشدن ۲. بلاتکلیف شدن، معطل شدن ۳. سرگشته شدن، سردرگم شدن، حیران شدن ۴. آسیمهسر شدن