معنی بقیه (حسابداری)

جست‌وجوی مشابه

۱. بازمانده، باقیمانده، باقی، بقایا، بقیت، تتمه ۲. ادامه، دنباله ۳. مابهالتفاوت، مانده

درز، شلال، کوک، دوخت

۱. بخیه کردن، دوختن، درز گرفتن، شلال کردن، کوک زدن ۲. الحام کردن

بیابان، صحرا، وادی

خلق، مخلوق، مردم، ناس

بقیه، تفاله، تهمانده، درد، مابقی

۱. امتداد، بقیه، دنباله، ۲. استمرار، بقا، دوام

۱. بهجامانده، بقیه، پسمانده، مانده ۲. دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده ۳. به هدف نرسیده ۴. خسته، درمانده، کوفته ۵. وارث ۶. خلف، خویش، قوم

الباقی، باقیمانده، بقیه، مانده، متمم، به جا مانده

بازمانده، باقیمانده، بقیه، پسمانده