بسیجفرهنگ مترادف و متضاد۱. ابزار، اسباب، سامان، وسایل ۲. آمادگی، آمادهسازی، تدارک، تمهید ۳. جنگافزار، سلاح ۴. سازوبرگ ۵. اراده، عزم، قصد، میل
بسیجیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آماده ساختن، بسیجی کردن، تدارک دیدن، تمهید کردن، ساماندادن، مهیا ساختن ۲. آهنگ کردن، اراده کردن، قصد کردن
بسیارفرهنگ مترادف و متضادانبوه، بس، بسی، بغایت، بیاندازه، بیحد، بیش، بیشمار، بیمر، بینهایت، جزیل، خیلی، زیاد، سخت، شدید، عدیده، فاحش، فراوان، کثیر، کلان، مشبع، متعدد، معتنابه، سرشار، مف
بسیجیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آماده ساختن، بسیجی کردن، تدارک دیدن، تمهید کردن، ساماندادن، مهیا ساختن ۲. آهنگ کردن، اراده کردن، قصد کردن
تجهیز کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجهز ساختن، بسیج کردن ۲. آراستن، ساختن ۳. آماده کردن، مهیا ساختن ۴. بسیج کردن، بسیجیدن
آمادهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آراسته، بسیجیده، پرداخته، تامین، تهیه، حاضر، روبراه، ساخته، فراهم، مجهز، مرتب، مهیا ۲. چالاک، سازمند، مستعد ≠ نامهیا