معنی بسطت | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. توسعه دادن، گستردن بسط دادن، ۲. به تفصیل گفتن، مشروح ساختن ۳. سعت، گشادگی، فسحت ۴. وسعت، گسترش ۵. وفور، فراوانی، کثرت

بستانها، پالیزها، جالیزها، باغها، بوستانها ≠ صحاری، بیابانها

۱. بیتکلفی، سادگی ≠ پیچیدگی، غموض ۲. خوشرویی، گشادهرویی ۳. شیرینزبانی، لطفوگفت، لطیفهگویی، ملاطفت ۴. فراخی، گشادی

۱. باغ، گلزار، میوهزار ۲. پشته، زمین ناهموار، گریوه ۳. محور سنگ آسیا ۴. گندم برشته، گندم بریان

۱. بند، قید، چفت، سد ۲. مسدود ۳. عقده، گره، گیره، گیر ۴. تحصن ۵. تحصنگاه، بستگاه ۶. ششنخود تریاک

تحصنجستن، تحصن کردن، متحصن شدن، پناه گرفتن ≠ بست شکستن

بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لالهزار، ملک ≠ راغ

تحصنجستن، تحصن کردن، متحصن شدن، پناه گرفتن ≠ بست شکستن

بستان، پالیز، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه

بست نشستن، پناه گرفتن، پناهجویی کردن، پناهجستن، پناه بردن، تحصن کردن

بست، بسته، بند، سد، گرفته، مقفل ≠ مفتوح، باز، گشوده