معنی بزنگاه | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. دزدگاه، کمینگاه، کمینگه، لورگاه، مکمن ۲. میعادگاه، وعدهگاه ۳. لحظه حساس

۱. بزمگه، بزمه، مجلسعیشونوش ≠ رزمگاه، رزمگه ۲. عشرتکده، عشرتگاه ≠ ماتمکده، ماتمسرا

۱. آژانس، سازمان، موسسه ۲. جا، ماوا، مرکز، مقام ۳. منزل، خانه، کاشانه ۴. دکان

محل اخذ عوارض

۱. ایوان، باره، سراپرده، صفه ۲. دربار، درگاه ۳. مقبره، آستانه، بارگه

۱. انجمن، کانون، کلوب، مجمع، کلوپ، معهد ۲. زورخانه، ورزشگاه

بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز

بزنگاه، پنهانگاه، کمینگاه، مخفیگاه، نخیزگاه

بزنگاه، کمینگاه، مخفیگاه، مکمن، نخیزگاه

۱. بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه ۲. ترصد، مخفیشدن ۳. کمترین، کوچکترین ۴. ناتمام، ناقص ۵. پست، حقیر، دون

۱. بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه ۲. رصدخانه، زیجگاه