بزرگ کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بارآوردن، پرورش دادن، پروراندن ۲. تربیت کردن ۳. تروخشک کردن، مراقبت کردن ۴. آگراندیسمان کردن، مبالغه کردن، مهم جلوه دادن، اغراق کردن
بزرگفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارجمند، بابا، خداوند، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرور، شخیص، عالیقدر، کبیر، کلان، محتشم، معظم، مولا، مهتر ≠ بنده، کهتر ۲. خطیر، عظیم، مهیب ۳. تنومند، جسیم، عظی
بزرگ داشتنفرهنگ مترادف و متضادمحترمشمردن، گرامی داشتن، نکو داشتن احترامگذاشتن، تکریم کردن، معزز داشتن، عزیز داشتن ≠ کوچک شمردن
بزرگ شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. رشد کردن، نمو کردن ۲. بالغ شدن، برومند شدن، رشید شدن ۳. تنومند شدن، جسیم شدن، گندهشدن ≠ کوچک شدن ۴. چاق شدن، فربه شدن ≠ لاغر شدن ۵. ستبر شدن، ضخیم شدن، کلفتش
بالا بردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. افزایش دادن، افزودن، اضافه کردن، زیاد کردن ≠ کاهشدادن، پایین آوردن ۲. بالا رفتن ۳. ترقی دادن، رفعت بخشیدن ۴. بزرگ کردن، بزرگ جلوهدادن
حرمت کردنفرهنگ مترادف و متضاداحترامگذاشتن، بزرگ داشتن، محترم شمردن ≠ تحقیر کردن، توهین کردن، خوار داشتن
توهین کردنفرهنگ مترادف و متضاداهانت کردن، بیحرمتی کردن، وهن کردن، خوار داشتن ≠ تکریم کردن، بزرگ داشتن