برهم زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به همزدن، زیرورو کردن، مخلوط کردن ۲. پراکنده کردن، پراکنده ساختن، آشفته کردن، پریشان کردن ۳. از نظم انداختن، ایجاد اختلال کردن، بینظم کردن، مختل کردن ۴. خراب
بارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اسب، توسن، سمند، فرس، مرکب ۲. برج، دژ، قلعه ۳. بار، دفعه، کرت، مرتبه ۴. بار، حصار، دیوار، جرم ۵. باب، مورد ۶. روش، طرز
درهمفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشفته، آمیخته، برهم، بینظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطیپاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج ۲. برزخ
سردرگمفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیران، حیرتزده، گیج، سرگردان، کلافه، متحیر، سرگم ۲. سراسیمه، مضطرب، مشوش ۳. درهم برهم، آشفته، بینظم، بههمپیچیده ۴. مردد، دودل