27 مدخل
پروگرام، دستور کار، طرح، نقشه
طرحریزی، نقشهریزی
۱. پیله، ابریشم ۲. خرقه، مرقع ۳. مهر، نگین انگشتری
باشوکت، باوقار، باهیبت، پرجذبه، سطوتمند ≠ بیجذبه، بیمهابت، بیهیبت
۱. زبردست، کاردان، ماهر ≠ بیمهارت، غیرماهر ۲. استادانه، ماهرانه ≠ ناشیانه
برنامه
برنامه، طرح، نقشه
برنامه دادن، پیشنهاد دادن، پروژه نوشتن
نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن، برنامه نوشتن
۱. سرلوح ۲. مقدمه ۳. الگو، سرمشق، نمونه ۴. برنامه ۵. دستور کار