معنی برمی خواست

جست‌وجوی مشابه

۱. از بهر، بهجهت، بهخاطر، بهسبب، بهعلت، بهقصد، به منظور ۲. دربرابر، در عوض ۳. محض ۴. بهسوی، بهجانب، بهطرف

۱. چون، زیرا ۲. به منظور

۱. بعضی، پارهای، تعدادی، چندی، شماری ۲. جاننثار، فدایی، قربانی ۳. نثار، فدا، قربان

۱. برفآلود ۲. پربرف ۳. برفزا ≠ تگرگزا، بارانزا ۴. برفروب، برفپاروکن

۱. برقکار، سیمکش ۲. منسوب به برق ۳. شتابان، سریع، برقآسا، شتابنده

بری، بلا، بی، عاری ≠ با

برسی، علاوهبراین، بهاضافه، وانگهی

بومی، محلی، ولایتی ≠ غیربومی

۱. اهل، بومزاد، ۲. محلی، ولایتی ۳. متوطن ≠ غیر بومی

بری، بیمیل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، نفور، وازده ≠ راغب، علاقهمند، مایل