معنی برده ی | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی مشابه

بدهی

فرهنگ مترادف و متضاد

دین، قرض، وام ≠ بستانکاری، طلب

بدهیکل

فرهنگ مترادف و متضاد

بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بیقواره، زشت ≠ خوشهیکل، خوشاندام، جمیل، جمیله

بدهیئت

فرهنگ مترادف و متضاد

بدترکیب، بدقواره، بدسیما، بدلقا، کریهالمنظر ≠ خوشظاهر، خوشقواره، خوشمنظر

براهین

فرهنگ مترادف و متضاد

ادله، برهانها، بینات، حجتها، حجج، دلایل، دلیلها، فرنودها

بردمیدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. دمیدن ۲. سر زدن، طلوع کردن ≠ غروب کردن ۳. رستن، روییدن، سبز شدن ≠ خشکیدن ۴. برخاستن، بلند شدن ۵. بردمیدن، فوت کردن ۶. جوشیدن، فوران کردن

جست‌وجوی متن

حمله بردن

فرهنگ مترادف و متضاد

تاختن، یورش بردن، هجوم بردن، حمله کردن

طرف بربستن

فرهنگ مترادف و متضاد

سود بردن، نفع یافتن، نتیجهگرفتن، بهره بردن، طرف بستن، استفاده کردن

زمهریر

فرهنگ مترادف و متضاد

برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی ≠ حرارت، گرما

بو بردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. استنباط کردن، اطلاع حاصل کردن، پی بردن، خبردار شدن، حس کردن، در یافتن، فهمیدن، متوجه شدن، مطلعشدن، ملتفت شدن ۲. احساس کردن ۳. استشمام کردن ۴. بو خوردن

متردد شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

شک بردن، شک کردن، دودل شدن، تردید کردن ≠ متقین شدن، یقین کردن، مطمئن شدن