برخورد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن ۲. تصادف کردن، تصادم کردن ۳. تلاقی کردن، مصادفشدن
برآوردفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم ۲. ارزشگذاری، قیمتگذاری ۳. تخمین زدن، تقویم کردن
برآوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجابت کردن، استجابت کردن، روا کردن، عملی ساختن ۲. پذیرفتن، قبول کردن ۳. بالا بردن، برافراختن، برافراشتن، بلند کردن ۴. پروردن، پرورش دادن ۵. استخراج کردن، بیر
برانداز کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دید زدن، دیدن، ورانداز کردن ۲. نگاه سطحی کردن، نگاه کردن ۳. برآورد کردن، تخمین زدن، سنجیدن
حساب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شماره کردن ۲. شمردن، محاسبه کردن ۳. سنجیدن ۴. برآورد کردن ۵. شمارش، محاسبه ۶. محسوبداشتن ۷. خیال کردن، فرض کردن، فکر کردن
حدس زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پنداشتن، بهقرائن در یافتن، در یافتن، گمان بردن، احتمالدادن، ظن بردن ۲. برآورد کردن، تخمین زدن، گمانه زدن