باریدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. باران آمدن ۲. برفآمدن، تگرگ آمدن ۳. سرازیر شدن ۴. ریختن، فرو ریختن ≠ باراندن
بالیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تفاخر، فخر، مباهات، نازش ۲. رشد، نشو، نمو ۳. رشد کردن، قد کشیدن، نمو کردن، نشوونما کردن ۴. نازیدن ۵. فخر کردن، مباهات کردن، تفاخر کردن ۶. افزایش یافتن، زیاد
خروشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بانگبرآوردن، خروش برآوردن، فریاد کردن، بانگزدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن، ۲. زاری کردن، ضجه کشیدن، بهفغانآمدن ۳. خروشان شدن ۴. بهتلاطمآمدن، مت