باخبر بودنفرهنگ مترادف و متضادآگاه بودن، بااطلاع بودن، مستحضر بودن، مطلع بودن، واقفبودن ≠ بیخبر بودن، غافل ماندن
باخبر شدنفرهنگ مترادف و متضادآگاه شدن، بااطلاع شدن، مستحضر شدن، مطلع شدن، واقفشدن ≠ بیخبر ماندن، غافل شدن
زیادفرهنگ مترادف و متضادبابرکت، بس، بسیار، بیشمار، بینهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت
آگاهفرهنگ مترادف و متضادآشنا، باخبر، بیدار، خبردار، خبره، خبیر، دانا، روشنضمیر، شناسا، عارف، متنبه، متوجه، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، ملتفت، نبیه، وارد، واقف، هوشیار ≠ ناآگاه