معنی باجلان | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

باشوکت، باعظمت، جلیل، شکوهمند، محتشم، شوکتمند ≠ بیعظمت، بیشوکت

۱. بالانه، دالان، دهلیز، راهرو سرپوشیده ۲. تله، دام ۳. بالنده، رشدیابنده، رشدکننده ۴. مجرب

تعادل، توازن، موازنه، همسنگی ≠ بیتعادلی، عدمتعادل

صدرنشین، مسندنشین، سدرهنشین

باقصد، عمداً، ارادی، قصداً، متعمداً ≠ غیرعمد، بیاختیار، بیاراده

باجلال، باشان، باشکوه، بامهابت، شکوهمند، شوکتمند، مجلل ≠ بیشکوه

۱. بالانه، دالان، دهلیز، راهرو سرپوشیده ۲. تله، دام ۳. بالنده، رشدیابنده، رشدکننده ۴. مجرب

باجلال، باشکوه، باشوکت، باعظمت، پرابهت، شوکتمند، فرمند، مجلل ≠ بیشکوه

باطلاندیش، خیالاندیش ≠ واقعبین، واقعنگر

۱. اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، همچندی ۲. برابر شدن، معادلبودن