اهلفرهنگ مترادف و متضاد۱. سزا، صلاحیتدار، مطلع، وارد ۲. رام، سزاوار، صالح ۳. اهالی، بومی، تبعه، ساکن ≠ نااهل
آهوفرهنگ مترادف و متضاد۱. جیران، ظبی، غزال، گوزن ۲. آک، عیب، وصمت ۳. بیماری، مرض، ناخوشی ۴. بد، ناپسند، نامقبول