معنی اندام بری کردن

جست‌وجوی مشابه

۱. بدنه، پیکر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، کالبد، هیکل ۲. آلت، جوارح، عضو ۳. ارگانیسم

رفتار، عمل، مبادرت

۱. اجرا، ادا، ارتکاب، اعمال ۲. آخر، انتها، پایان، خاتمه، عاقبت، فرجام

۱. احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه ۲. شاگردانگی ۳. شتل، شتلی

چهارپایان، دواب، ستوران

۱. سینی، سینی گرد بزرگ ۲. برگ، ورق ۳. تا، لنگه، لنگه در ۴. گروه، فوج، جماعت ۵. اندام تناسلی زن

۱. بدی، ردائت، فتنه، فساد ≠ نیکی ۲. خرابی، ویرانی ≠ آبادی، عمران ۳. انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم ۴. آشفتگی، پریشانی، نابسامانی

۱. زدن، ضربت ۲. تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش ۳. سرایش، سرودن ۴. احسان، بر، نکویی، نیکی ۵. انعام، بخشش، کزم

آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه ≠ جوی، نهر، رود

آبانبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر