آلفرهنگ مترادف و متضاد۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل ۲. احمر، سرخ، قرمز ۳. پری، جن، زائوترسان ۴. سراب
حبلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بند، رسن، رشته، ریسمان، الیافبافته، طناب ۲. رگ، عرق ۳. ذمه ۴. پیمان، عهد ۵. وصال ۶. دست آویز
تسکین یافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تسکینپیدا کردن، آرام شدن، آرامش یافتن ۲. تسلییافتن ۳. التیام یافتن ۴. کاهش یافتن، فرونشستن (درد و )
تشفیفرهنگ مترادف و متضاد۱. التیام، بهبودی، تسلی، شفا، شفایافتگی، صحت، علاج، مداوا، معالجه ۲. دلآسایی ۳. شفا یافتن، صحت یافتن، علاجشدن ۴. آرامش خاطر یافتن، تسکین یافتن