معنی الفت | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

آمیزش، انس، خو، خوگیری، موالفت، موانست

۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل ۲. احمر، سرخ، قرمز ۳. پری، جن، زائوترسان ۴. سراب

ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال

بیجهت، بیخود، بیسبب، بیهوده، دروغکی

اکنون، الان، اینزمان، اینک، حال، حالیا

اجبار، گردنگیر، ناچار، ناگزیر، وادار

الفت دادن، انس دادن، خوگر کردن، دمساز کردن

الفتگیرنده، انسگیرنده

۱. هزاره، هزار ۲. انس ۳. الفتگرفتن، خوگرفتن، دوستشدن

۱. الفت، انس، خوگیری، سازش، سازگاری، همدلی، موانست ۲. دوستی، همدمی ۳. الفت گرفتن، انس گرفتن، خوگرفتن ≠ ناسازگاری

انس دادن، الفتدادن، عادت دادن، آمخته کردن