معنی الداد | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

آباء، اسلاف، نیاکان

اعانت، غوث، کمک، کمکرسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری

۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل ۲. احمر، سرخ، قرمز ۳. پری، جن، زائوترسان ۴. سراب

ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال

بیجهت، بیخود، بیسبب، بیهوده، دروغکی

التیام دادن، تسکین دادن

الفت دادن، انس دادن، خوگر کردن، دمساز کردن

انسدادن، آمخته کردن، عادت دادن، الفت دادن، مالوف کردن

۱. به کردن، بهبود بخشیدن، شفا دادن، درمان کردن، معالجه کردن، التیام دادن ۲. کار درست انجام دادن، نیکویی کردن

۱. کتابنوشتن، ۲. تدوین کردن، گردآوری کردن، فراهمآوردن، جمعآوری کردن ۳. سازوار کردن ۴. الفت دادن، دمساز کردن