معنی التیام بخش

جست‌وجوی مشابه

بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا

۱. اتصال، پیوستن ۲. جوشخوردن، چسبیدن

۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل ۲. احمر، سرخ، قرمز ۳. پری، جن، زائوترسان ۴. سراب

ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال

بیجهت، بیخود، بیسبب، بیهوده، دروغکی

۱. زخمی کردن، زخم زدن، زخمدار کردن ۲. جریحهدار کردن، فگار کردن ۳. آزردن، آزردهخاطر کردن ۴. آسیب رساندن، صدمهزدن ≠ التیام بخشیدن

۱. آرامش، التیام، تخفیف، تسلی ۲. دلجویی ۳. فروکش ۴. آرامش بخشیدن، آرام کردن ۵. تسلی بخشیدن، تسلی دادن

۱. به کردن، بهبود بخشیدن، شفا دادن، درمان کردن، معالجه کردن، التیام دادن ۲. کار درست انجام دادن، نیکویی کردن

۱. بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ≠ زخم ۲. مسکن ۳. التیامبخش

۱. درمانگر، درمانکننده ۲. التیامبخش ۳. مرهم نه