معنی استاند | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

حاکم، حکمران، والی

مدل، معیار، مقیاس، میزان، نمونه ≠ غیراستاندارد

دارالحکومه

۱. آموزگار، مدرس، مربی، معلم، هیربد، ۲. خبره، زبردست، کاردان، ماهر، متبحر ۳. کارفرما، ۴. صنعتگر، ۵. دانا، عالم، ۶. رئیس، سرکرده، مهتر ≠ شاگرد، ناشی

بامهارت، زیرکانه، ماهرانه، مدبرانه ≠ ناشیانه

استاندار، امیر، حاکم، فرماندار، فرمانروا، والی، حکمروا، حکومتگر، حکمرانی

استانداری، فرمانداری

۱. استاندار، والی ۲. شهربان، حاکم

۱. فرمانروایان، حاکمان ≠ رعایا ۲. فرمانداران ۳. استانداران

۱. حاکم، فرماندار ۲. استاندار