معنی از پای آوردن

جست‌وجوی مشابه

۱. افزونطلبی، حرص، زیادهخواهی، شره، طمع، ولع ۲. احتیاج، حاجت، نیاز ≠ قناعت

۱. پاک شدن، پاکیزه شدن، تمیز شدن، نظیف شدن ≠ نجسشدن، کثیف شدن، ناپاک شدن، ۲. طیب شدن ۳. بری از گناه شدن

۱. خط زدن، پاک کردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن ۲. کنارگذاشتن، کنار زدن ۳. ساقط کردن، انداختن

۱. تراشیدن، پاک کردن، پالودن، ۲. زدودن، کندن، محو کردن، زایل کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن

ازاصل، ازبن، ازبیخ، ازپایه، اصلاً، بطورکلی، قطعاً، کلاً، هرگز

از موبیز رد کردن، الک کردن، غربال کردن