برطرف شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازبین رفتن، از میان رفتن، زایل شدن ۲. نیستشدن، نابود شدن ۳. مرتفع شدن ۴. حل شدن، فیصله یافتن ۵. تمام شدن، به پایان رسیدن
منسوخ گشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. باطل شدن، ازبین رفتن ۲. لغو شدن، ملغا شدن ≠ باب شدن، متداول شدن ۳. ور افتادن
خاستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برخاستن، بلند شدن، اوج گرفتن ≠ نشستن ۲. پدید آمدن، پیدا شدن، حاصل شدن، ظاهر شدن ۳. نشات گرفتن ۴. بهپا خاستن ۵. بلند شدن، ۶. قیام کردن، برخاستن ۷. ازبین رفتن،
خراب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ویرانشدن، مخروبه شدن، منهدم شدن ۲. از کارافتادن ۳. مست شدن، لایعقل شدن ۴. گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن ۵. بد شدن، نامطلوبشدن ۶. منحرف شدن، بدکاره شدن ۷. رسواش