معنی ادیب | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

ادبشناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخنسنج، سخنشناس، سخنفهم، شاعر، فرهنگپرور، فرهیخته، نویسنده

۱. تادیب، تنبیه، ۲. ادبیات، فرهنگ ۳. پاس، رعایت، متانت، نزاکت ۴. آیین، رسم، روش، نهاد

۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی، ۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت

تشریفات، رسم، رسوم، سنت، سنن، شعایر، عادات، قواعد، مراسم، مناسک

آدابشناس، بافرهنگ، فرهیخته، مودب، مبادیآداب، متادب

آدابشناسی، ادب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت

ادیب، بلیغ، سخنپرداز، سخنسرا، سخنفهم، سخنور، فصیح

ادیب، سخنپرداز، زبانآور، سخنشناس، سخنور، شاعر

ادیب، سخنپرداز، سخندان، ناقد، سخنفهم

ادیب، سخنگو، شاعر، کلیم، ناطق، نطاق

۱. ادیب، سخنگزار، سخنپرداز، شاعر، سخنشناس ۲. منتقد، نقاد