معنی اب | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

اب

فرهنگ مترادف و متضاد

ابو، باب، بابا، پدر، والد ≠ ابن، ام

جست‌وجوی هم‌آوا

آب

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ماء ۲. مایع ۳. شیره، عرق، عصاره، عصیر ۴. حل، محلول ۵. ذوب ۶. خوی ۷. بزاق، آبدهان ۸. منی ۹. بحر، دریا، یم ۱۰. زهاب، ۱۱. آبرو، حیثیت، شرف، عزت ۱۲. تری، تازگی،

جست‌وجوی مشابه

ابلیس

فرهنگ مترادف و متضاد

اهریمن، دیو، شیطان

ابا

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. امتناع، انکار، حاشا ۲. احتراز، خودداری ۳. سرپیچی، سرکشی، نافرمانی ۴. تکبر، نخوت

ابابیل

فرهنگ مترادف و متضاد

پرستو، چلچله

اباحت

فرهنگ مترادف و متضاد

جایز شمردن، جواز، حلال کردن، روایی، مباح دانستن ≠ تحریم

اباطیل

فرهنگ مترادف و متضاد

اراجیف، اکاذیب، بیهودهها، ترهات، مزخرفات، موهومات

جست‌وجوی متن

ماء

فرهنگ مترادف و متضاد

آب

ابوی

فرهنگ مترادف و متضاد

اب، بابا، پدر، والد ≠ والده

خیو

فرهنگ مترادف و متضاد

آب دهن، اخ، بزاق، تف، خد، خدو

شیره

فرهنگ مترادف و متضاد

آب، جرم، شهد، عصاره، عصیر، مرق

طاهر کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

آب کشیدن، پاک کردن، تطهیر کردن ≠ نجس کردن