آهمندفرهنگ مترادف و متضاد۱. مختل، معیوب، ناقص ۲. عاصی، گناهکار، مجرم، مقصر ۳. بیمار، مریض، ناخوش ≠ سالم، صحیح
بیمارفرهنگ مترادف و متضادآهمند، بستری، دردمند، رنجور، سقیم، علیل، علیلالمزاج، مریض، معلول، منهوک، ناتندرست، ناخوش، ناسالم ≠ سالم
مریضفرهنگ مترادف و متضادآهمند، بستری، بیمار، دردمند، رنجور، علیل، کسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم ≠ تندرست، سالم
مریض شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیمارشدن، ناخوش شدن ۲. تب گرفتن، تب داشتن ۳. دردمند گشتن، آهمند شدن ≠ شفا یافتن، معالجه شدن