معنی آمیزگار | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

آمیزگار

فرهنگ مترادف و متضاد

آمیزشکار، آمیزنده، خوشسلوک، خوشمعاشرت، معاشر، معاشرتی ≠ مردمگریز

جست‌وجوی مشابه

آمرزگار

فرهنگ مترادف و متضاد

آمرزشکار، آمرزنده، بخشاینده، غفار، غفور

آموزگار

فرهنگ مترادف و متضاد

اتابک، استاد، لله، مدرس، مربی، معلم، هیربد ≠ تلمیذ، دانشآموز، محصل

امیدوار

فرهنگ مترادف و متضاد

آرزومند، چشمبهراه، متوقع، مرجو، منتظر ≠ مایوس، نومید

آزگار

فرهنگ مترادف و متضاد

تمام، طولانی، کامل

جست‌وجوی متن

آمیزشکار

فرهنگ مترادف و متضاد

آمیزگار، خوشمعاشرت، خوشمنش، معاشرتی ≠ مردمگریز

معاشر

فرهنگ مترادف و متضاد

آمیزگار، جلیس، دوست، همسخن، محشور، مصاحب، همصحبت، همنشین، یار

سازگار

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آمیزگار، خوشمعاشرت، ملایمطبع ۲. بساز، جور، سازوار، قانع، خرسند، کوک، متجانس ≠ ناسازگار، نامتجانس ۳. مساعد، مناسب، موافق ۴. همآهنگ، همآواز ≠ ناهمآهنگ ۵. گوارا

لله

فرهنگ مترادف و متضاد

آموزگار، لالا، للهباشی، مربی، معلم

آمرزش

فرهنگ مترادف و متضاد

آمرزگاری، بخشایش، بخشش، غفران، مغفرت