معنی آلرژی | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. توان، کارمایه ۲. حال، قدرت

پرقوت، کالریدار، مغذی، مقوی

۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل ۲. احمر، سرخ، قرمز ۳. پری، جن، زائوترسان ۴. سراب

ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال

بیجهت، بیخود، بیسبب، بیهوده، دروغکی

آلرژیزا ≠ حساسیتزدا، آلرژیزدا

۱. زودرنجی، نازکدلی، نازکطبعی، نازکمشربی، نازکمنشی ≠ بیتفاوتی ۲. آلرژی

۱. احساساتی ۲. دلنازک، رقیقالقلب، زودرنج، سریعالتاثر، نازکدل ≠ بیتفاوت، غیرحساس ۳. خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه ۴. آلرژیک

۱. اطلس، الگو، پروژه، طرح، نمودار ۲. خیال، رای، عزم، قصد، مقصود، منوی، نظر، نیت ۳. دسیسه ۴. زمینه

انرژی، نیرو