آسیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. آفت، بلا ۲. آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه ۳. عیب، نقص ۴. خسارت، خسران، زیان، ضرر
ادیبفرهنگ مترادف و متضادادبشناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخنسنج، سخنشناس، سخنفهم، شاعر، فرهنگپرور، فرهیخته، نویسنده
خسارت دیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. متضرر شدن، زیان کردن، ضرر کردن، خسارتکشیدن، خسارت خوردن ≠ خسارت گرفتن ۲. لطمه خوردن، آسیب دیدن، صدمه دیدن ≠ لطمهزدن، آسیب رساندن
خدشهدار شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لطمه دیدن، آسیب دیدن، صدمه دیدن ۲. معیوب شدن، ناقص گشتن ۳. لکهدار شدن ۴. شبههناک شدن
مجروحفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزرده، افگار، جریحهدار، ریش، خسته، ریش، زخمدار، زخمناک، زخمی، آسیبدیده، زخمخورده، فگار، مصدوم ≠ سالم ۲. ناعادل ≠ عادل