معنی آسان شدن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. ساده، سهل ۲. میسر ۳. بیرنج، راحت ≠ بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشکل

آسان شدن، میسر گشتن، ساده شدن ≠ سخت شدن، مشکلشدن، دشوار شدن

سختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن

۱. امکانپذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور ۲. آسان، ساده، سهل ≠ غیرممکن، نامیسر

آسان کردن، ساده کردن ≠ دشوار کردن، غامض کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن

آسان گرفتن، لاقیدی کردن، غفلت ورزیدن، کاهلی کردن، سستی کردن