معنی آذین نهادن

جست‌وجوی مشابه

۱. آرایش، آیینبندی، چراغانی، زیب، زینت، زیور ۲. آیین، رسم، قاعده، قانون

۱. اجازه، تجویز، جواز، رخصت، ۲. دستور

آزار، آزردن، ایذاء، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت

استوار، امانتدار، ثقه، درستکار، درست، درستکردار، صالح، موتمن، معتمد، معتمد، موثق

آتشرنگ، آتشی، آتشین، گداخته

آذین، آرایش، تزیین، حلیه، زینت، زیور

آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیب، زیور

آذین، آرایش، پیرایش، پیرایه، تزیین، زیب، زینت

۱. آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور ۲. آراستن، زینت دادن

۱. آذین بستن، با چراغ تزئین کردن ۲. جشنگرفتن