چارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. درمان، علاج، مداوا، وید ۲. راهحل ۳. تدبیر، ترفند، حیله، زیرکی، مکر ۴. تمهید، وسیله ۵. گزیر ≠ ناگزیر
چاره جستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درمان کردن، علاج کردن ۲. چاره طلبیدن، چاره ساختن، تدبیر اندیشیدن ۳. از عهده برآمدن