48 مدخل
چشمک، چشمک زدن، با چشم اشاره کردن، برق زدن، باز و بسته شدن
winkingly
برنده، برد، غلبه، تسخیر، فتح و ظفر
برنده شدن، شراب نوشیدن
سیم پیچ
برنده شدن، برد، غلبه، تسخیر، فتح و ظفر، برنده، دلکش
wingingspread، فاصله بیندو بال هواپیما و پرنده
winging، بالدار کردن، پردارکردن، پیمودن
winkling
wingingstem