warnedدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار داد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن
واخوردهدیکشنری فارسی به انگلیسیbankrupt, beaten, dross, execrable, outcast, second-rate, shoddy, warmed-over