ticksدیکشنری انگلیسی به فارسیکنه، تیک، تیک تیک، علامت، سخت ترین مرحله، چوب خط، خطنشان گذاردن، خط کشیدن، چوبخط زدن، نسیه بردن
tucksدیکشنری انگلیسی به فارسیTucks، شیرینی مربا، چین، تاه، بالازدگی، بالازنی، نیرو، زور، شدت زومندی، شمشیر نازک، سجاف، تو گذاری، تو گذاشتن