6 مدخل
slobbering، اب دهان روان ساختن، بزاق زدن به، دهان را اب انداختن
اسلوبینگ
مشروب، کثافت، کثیف کردن، لک کردن، سرهم بندی کردن
خوابیدن، چرت زدن، غنودن
clobbering، کتک زدن، وصله کردن، زدن