recessedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن
racksدیکشنری انگلیسی به فارسیقفسه ها، قفسه، چنگک جا لباسی، طاقچه، بار بند، جا کلاهی، شکنجه، چرخ دندهدار، عذاب، دندانه دار کردن، سخت بازپرسی کردن از، روی چنگک گذاردن، بشدت کشیدن