performedدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام، انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
بازیگردیکشنری فارسی به انگلیسیactor, actress, artist, artiste, entertainer, performer, player, Thespian